ترجمه مقاله

گران قدر

لغت‌نامه دهخدا

گران قدر. [ گ ِ ق َ ] (ص مرکب ) گرانپایه . عالی قدر. باوقار. متین . (آنندراج ) :
گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان
به برگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد.

صائب (از آنندراج ).


|| بسیار. افزون . پربها. قیمتی :
چه صلتهای گران قدر ستانند فزون
یکهزار و دوهزار و سه هزار و ده هزار.

فرخی .


ترجمه مقاله