ترجمه مقاله

گردساعد

لغت‌نامه دهخدا

گردساعد. [ گ ِ ع ِ ] (ص مرکب ) آنکه ساعد گرد دارد. کسی که ساعدی فربه و متمایل به تدویر دارد :
کنگی بلندبینی ، کنگی بزرگ پای
محکم سطبرساقی ، زین گردساعدی .

عسجدی .


ترجمه مقاله