گردنگ
لغتنامه دهخدا
گردنگ . [ گ َ دَ ] (ص ) دیوث . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) :
غفلت اندر طاعت سلطان حق گردنکشی است
گردن گردنگ آن را تیغ بایدیا طناب .
|| ابله . (آنندراج ). احمق . (برهان ). || بی اندام . (آنندراج ).
غفلت اندر طاعت سلطان حق گردنکشی است
گردن گردنگ آن را تیغ بایدیا طناب .
سوزنی .
|| ابله . (آنندراج ). احمق . (برهان ). || بی اندام . (آنندراج ).