گردن افراشتن
لغتنامه دهخدا
گردن افراشتن . [ گ َ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گردن بلند کردن . || گردن کشیدن . طغیان . سرکشی :
هرکه گردن به دعوی افرازد
دشمن از هر طرف بدو تازد.
|| امتداد و برابری و مقابله در بلندی :
قزل ارسلان قلعه ای سخت داشت
که گردن به الوند برمیفراشت .
هرکه گردن به دعوی افرازد
دشمن از هر طرف بدو تازد.
سعدی .
|| امتداد و برابری و مقابله در بلندی :
قزل ارسلان قلعه ای سخت داشت
که گردن به الوند برمیفراشت .
سعدی (بوستان ).