ترجمه مقاله

گردپای

لغت‌نامه دهخدا

گردپای . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) پیرامون تخت و اطراف . (برهان ) (آنندراج ). این کلمه را در بیت ذیل از فردوسی :
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گردپای .
بمعنی مذکور گرفته است ، ولی احتمال دارد که بمعنی سوم باشد. از سوی دیگر نسخه بدل مصراع دوم چنین است :
پس آنگه ز گیتی گنم گردپای .
رجوع بمعنی آخر شود و همین اصح بنظر میرسد. || جای نشستن . (برهان ) (آنندراج ). جای اقامت . || مربع. || (ص مرکب ) چهارزانو. || گردپای کردن . پای گرد کردن . مربع نشستن . چهارزانو نشستن .
ترجمه مقاله