ترجمه مقاله

گرزدار

لغت‌نامه دهخدا

گرزدار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ گرز. مجازاً، شجاع . دلیر :
فراز آورم لشکر گرزدار
از ایران و ایرج برآرم دمار.

فردوسی .


خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای گرزداران ایران سپاه .

فردوسی .


مر آن صورت رستم گرزدار
ببردند نزدیک سام سوار.

فردوسی .


ترجمه مقاله