ترجمه مقاله

گرشاسب

لغت‌نامه دهخدا

گرشاسب . [ گ َ ] (اِخ ) آخرین پادشاه پیشدادیان است . (نخبةالدهر دمشقی ) (مفاتیح ). در شاهنامه نام برده شده و او پسر زو (زاب ) و دهمین پادشاه پیشدادی بوده و نه سال پادشاهی کرد. فردوسی گوید:
پسر بود زو را یکی خویش کام
پدر کرده بودیش گرشاسب نام
بیامد نشست از بر تخت گاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
چو بنشست بر تختگاه پدر
جهان را همی داشت با زیب و فر.
در این هنگام تورانیان خبر یافتند که زودرگذشته است . افراسیاب به ایران لشکر کشید و:
چنین تا برآمد بر این روزگار
درخت بلا حنظل آورد بار
بدان سال گرشاسب زو درگذشت
ز گیتی همان بد هویدا بگشت .
گرشاسب قهرمان کتاب (گرشاسب نامه ) همان گرشاسب نخستین و جد رستم پور زال میباشد نه گرشاسب دوم که به پادشاهی ایران رسیده و از جهت زمان (در روایات ملی ) بسیار متأخر بوده است . (مزدیسنا چ 1 ص 415).
ترجمه مقاله