گرم خیزی
لغتنامه دهخدا
گرم خیزی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی :
ور سوخته ای ز گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی ؟
رجوع به گرم خیز شود. || جلدی . چابکی . تیزتکی :
پری را میگرفت از گرم خیزی
بچشم دیو درمیشد ز تیزی .
رجوع به گرم خیز شود.
ور سوخته ای ز گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی ؟
نظامی .
رجوع به گرم خیز شود. || جلدی . چابکی . تیزتکی :
پری را میگرفت از گرم خیزی
بچشم دیو درمیشد ز تیزی .
نظامی .
رجوع به گرم خیز شود.