ترجمه مقاله

گره زدن

لغت‌نامه دهخدا

گره زدن . [ گ ِ رِه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) بستن . عقده زدن :
موئی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشکبو شود.

سعدی .


گره بر سر بند احسان مزن
که این زرق و شید است و تزویر و فن .

سعدی .


خورده ٔ جان میجهد از سنگ بیرون چون شرار
میزنی چندین گره بر روی یکدیگر چرا.

صائب (از آنندراج ).


|| کنایه از ذخیره نهادن . || مال دنیا جمع کردن . (برهان ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله