ترجمه مقاله

گروس

لغت‌نامه دهخدا

گروس . [ گ ُ ] (اِ) موی پیچه و موی باف زنان . (برهان ) (آنندراج ) :
چو آورد چرخ از ستاره سپاه
شب قیرگون شد گروس سیاه .

اسدی .


(در گرشاسب نامه ٔ اسدی چ حبیب یغمایی بصورت «گروس » آمده . رجوع به فهرست آن کتاب ص 491شود). رجوع به کرس شود. || چرک و ریم جامه و بدن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کرس شود. || گرسنگی . (برهان ) (آنندراج ). مخفف آن گرس است .
ترجمه مقاله