گروی زره
لغتنامه دهخدا
گروی زره . [ گ ُ ی ِ زِ رِه ْ ] (اِخ ) نام یکی از خویشان افراسیاب است که در کشتن سیاوش مکرها کرد و وسیله ها انگیخت :
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پرز چین کرد و رخ پرگره .
نیوشنده بودند و لب با گره
بپاسخ بیامد گروی زره .
گروی زره را گره تا گره
بفرمود تا برکشیدند زه .
رجوع به فهرست ولف و گروی شود.
سیاوش ز گفت گروی زره
برو پرز چین کرد و رخ پرگره .
فردوسی .
نیوشنده بودند و لب با گره
بپاسخ بیامد گروی زره .
فردوسی .
گروی زره را گره تا گره
بفرمود تا برکشیدند زه .
فردوسی .
رجوع به فهرست ولف و گروی شود.