گرگینه
لغتنامه دهخدا
گرگینه . [گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مطلق پوستین را گویند. (برهان ) (غیاث ). نوعی از پوستین . (آنندراج ) :
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گرگینه پوشد بجای حریر.
صیدگاهش ز خون دریاجوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش .
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گرگینه پوشد بجای حریر.
نظامی .
صیدگاهش ز خون دریاجوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش .
نظامی .