گزارشگری
لغتنامه دهخدا
گزارشگری . [ گ ُ رِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل شرح کردن و تفسیر نمودن :
گزارنده ٔ داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری .
چو زین گونه کرد آن گزارشگری .
و رجوع به گزارشگر شود.
گزارنده ٔ داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری .
نظامی .
چو زین گونه کرد آن گزارشگری .
نظامی .
و رجوع به گزارشگر شود.