ترجمه مقاله

گزارنده

لغت‌نامه دهخدا

گزارنده . [ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف ) (از: گزار + نده ، پسوند اسم فاعل ). گزراننده . || اداکننده و گوینده . (برهان ) (آنندراج ). گوینده . (ناظم الاطباء). شرح دهنده . بیان کننده :
گزارنده را پیش بنشاندند
همه نامه بر رودکی خواندند.

فردوسی .


گزارنده گفت این نه اندر خور است
غلامی میان زنان اندر است .

فردوسی .


گزارنده صراف گوهرفروش
سخن را به گوهر برآمود گوش .

نظامی .


گزارنده ٔ گنج آراسته
جواهر چنین داد از آن خواسته .

نظامی .


گزارنده ٔ صرف این حسب حال
ز پرده چنین مینماید خیال .

نظامی .


گزارنده ٔ شرح آن مرزبان
گزارش چنین آورد بر زبان .

نظامی .


- گزارنده ٔ خواب ؛ تعبیر کننده . معبر :
گزارنده ٔ خواب و دانا کسی
به هر دانشی راه جسته بسی .

فردوسی .


گزارنده ٔ خواب پاسخ نداد
کزان داستانش نبود ایچ یاد.

فردوسی .


گزارنده ٔ خواب را خواندند
ردان را بر گاه بنشاندند.

فردوسی .


|| نگارنده یعنی نقش کننده . (برهان ) (آنندراج ) :
گزارنده ٔ پیکر این پرند
گزارش چنین کرد با نقشبند.

نظامی .


|| مأمور مالیات . تحصیلدار :
گزارنده بردی به دیوان شاه
از این بار بهری بهرچارماه .

فردوسی .


و برات به گزارندگان خراج برساند و در دیگر مالیاتها. (تاریخ قم ص 151). برای هر یک از معانی فوق رجوع به گزاردن شود.
ترجمه مقاله