گستاخ بینی
لغتنامه دهخدا
گستاخ بینی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) جسارت ورزی . جسوری :
فراقش گر کند گستاخ بینی
بگو برخیزمت یا مینشینی .
ز بس گوهرکمرهای شب افروز
در گستاخ بینی بسته بر روز.
فراقش گر کند گستاخ بینی
بگو برخیزمت یا مینشینی .
نظامی .
ز بس گوهرکمرهای شب افروز
در گستاخ بینی بسته بر روز.
نظامی .