ترجمه مقاله

گستاخ رویی

لغت‌نامه دهخدا

گستاخ رویی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) بی شرمی . بی حیایی :
چو از بیطاقتی شوریده دل شد
از آن گستاخ روییها خجل شد.

نظامی .


پس از یکچند چون بیداردل گشت
از آن گستاخ روییها خجل گشت .

نظامی .


چو گستاخ رویی بر این داشته ست
که در پرده پوشیده نگذاشته ست .

نظامی .


چو شیرین یافت آن گستاخ رویی
بدو گفتا در این صورت چه گویی .

نظامی .


ترجمه مقاله