گستاخ گردیدن
لغتنامه دهخدا
گستاخ گردیدن . [ گ ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیشرم گردیدن . بی حیا شدن . دلیر گردیدن . جسور شدن :
بدان تا تو گستاخ گردی بدوی
فروماند اندرجهان گفتگوی .
رجوع به گستاخ شدن و گستاخ گشتن شود.
بدان تا تو گستاخ گردی بدوی
فروماند اندرجهان گفتگوی .
فردوسی .
رجوع به گستاخ شدن و گستاخ گشتن شود.