ترجمه مقاله

گستهم

لغت‌نامه دهخدا

گستهم . [ گ ُ ت َ هََ / گ ُ ت َ ] (اِخ ) نام پسر گژدهم نیز هست و او یکی از پهلوانان ایران بود. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) :
چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.

فردوسی .


و هرمز گستهم بندوی را بازداشت . (مجمل التواریخ و القصص ص 77).
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن ، غاشیه کش گستهم .

خاقانی .


ترجمه مقاله