گسسته بنیاد
لغتنامه دهخدا
گسسته بنیاد. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ب ُ ] (ص مرکب ) مستأصل . برکنده بنیاد. (آنندراج ). نااستوار :
گر ستانم به زور بیداد است
ورنه صبرم گسسته بنیاد است .
گر ستانم به زور بیداد است
ورنه صبرم گسسته بنیاد است .
امیرخسرو (از آنندراج ).