ترجمه مقاله

گشاده گشتن

لغت‌نامه دهخدا

گشاده گشتن . [ گ ُ دَ /دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) منکشف شدن . آشکار شدن : باز مرغی دیدم که اندرآمد به حجره ٔ من منقار او از زمرد و پرهای او از یاقوت سرخ چون فرودآمد جهان مرا گشاده گشت از شرق تا غرب بدیدم . (تاریخ سیستان ). || باز شدن . مفتوح گشتن : بمیامن آن درهای روزی بر من گشاده گشت . (کلیله و دمنه ). || ارسال شدن . فرستاده شدن : و مالها ز بست وز حد کابل گشاده گشت بر لیث علی . (تاریخ سیستان ).
ترجمه مقاله