گلشکر
لغتنامه دهخدا
گلشکر. [ گ ُ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) مرکبی از شکر وبرگ گل و بهترین آن آفتابی است و گاهی بجای قند، شهد اندازند و آنرا گل انگبین خوانند و جلنجبین معرب آن است . (آنندراج ). گلقند. (غیاث ). مرکب از گل و شکر، معروف به گلقند که قوت دل افزاید. (از انجمن آرای ناصری ). ورد مربا، داروی نیک . (زمخشری ). گل سرخ که در شکر پرورند و آن مسهلی باشد. گز اصفهان :
خواجه ابوعلی سینا رحمةاﷲ میگوید از چیزها که من بر بسیار کس آزمودم و سودمند یافتم گلشکر تازه است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
زین دو تنها هیچ قوت ناید اندر جان و دل
قوت جان را و دل را گلشکربه گل شکر.
ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش
شماخی نظیر صفاهان نماید.
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه .
گلشکر را زرشک نی شکرش
زهر در حلق و خار در جگر است .
بشیرینی از گلشکر نوش تر
بنرمی ز گل نازک آغوش تر.
آدم از آن دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبه ٔ دل در چمنش بوی توست
گلشکرش خاک سر کوی توست
دل ز تو چون گلشکر توبه خورد
گلشکر از گلشکری توبه کرد.
گر گلشکر خوری بتکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود.
رویت گل و لب تو شکر وین عجب که نیست
جز درد دل به حاصل از آن گلشکر مرا.
قرص لیموی تو گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
خواجه ابوعلی سینا رحمةاﷲ میگوید از چیزها که من بر بسیار کس آزمودم و سودمند یافتم گلشکر تازه است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
زین دو تنها هیچ قوت ناید اندر جان و دل
قوت جان را و دل را گلشکربه گل شکر.
سنایی .
ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش
شماخی نظیر صفاهان نماید.
خاقانی .
گو درد دل قوی شو و گو تاب تب فزای
زین گلشکر مجوی و از آن ناردان مخواه .
خاقانی .
گلشکر را زرشک نی شکرش
زهر در حلق و خار در جگر است .
خاقانی .
بشیرینی از گلشکر نوش تر
بنرمی ز گل نازک آغوش تر.
نظامی .
آدم از آن دانه که شد حیضه دار
توبه شدش گلشکر خوشگوار
توبه ٔ دل در چمنش بوی توست
گلشکرش خاک سر کوی توست
دل ز تو چون گلشکر توبه خورد
گلشکر از گلشکری توبه کرد.
نظامی .
گر گلشکر خوری بتکلف زیان کند
ور نان خشک دیر خوری گلشکر بود.
سعدی .
رویت گل و لب تو شکر وین عجب که نیست
جز درد دل به حاصل از آن گلشکر مرا.
امیرخسرو.
قرص لیموی تو گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
بسحاق اطعمه .