ترجمه مقاله

گلوگاه

لغت‌نامه دهخدا

گلوگاه . [ گ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) محل گلو و حلقوم . (ناظم الاطباء). حنجره . (ملخص اللغات ) :
حلق بگرفتش ماننده ٔ نَسناسی
برنهادش به گلوگاه چنان داسی .

منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 205).


زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرودوخت با گردن کرگدن .

اسدی .


داشت لقمان یکی کریچه ٔ تنگ
چون گلوگاه نای و سینه ٔ چنگ .

سنائی .


ساقی آن عنبرین کمند امروز
در گلوگاه ساغر افشانده ست .

خاقانی .


زبان بند کن تا سر آری بسر
زبان خشک به تا گلوگاه تر.

نظامی .


|| بغاز. مضیق . || آن جزء از ساق گیاه که بریشه پیوسته است . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله