ترجمه مقاله

گنجا

لغت‌نامه دهخدا

گنجا. [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) گنجایش . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). قابلیت و استعداد گنجیده شدن . و رجوع به شعوری ج 2 شود :
ممکن که در حوالی بازارها نبودی
گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر.

شرف الدین شفروه .


ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 286).
ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد در او.

مولوی (مثنوی چ خاور ص 366).


هشیار مباش زآنکه هشیار
در مجلس عشق سخت رسواست
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را ره است و گنجاست .
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 220).
|| پیاله . (جهانگیری ). || (نف ) مقابل حجیم . (واژه های مصوب فرهنگستان ) .
ترجمه مقاله