ترجمه مقاله

گنگلاج

لغت‌نامه دهخدا

گنگلاج . [ گ ُ گ َ / گ ُ ](ص ) شخصی را گویند که در زبانش گرفتگی باشد، و عربان الکن خوانندش . (برهان ): اَرْتَل ؛ مرد گنگلاج کندزبان . اَخبیص ؛ گنگلاج که امید خیر و شر در وی نباشد. تَأتاء، تَمتام ؛ گنگلاج که سخن وی به فهم نیاید. ثِدقِم ، ثَدم ، جِلس ؛ مرد گنگلاج . جِفس ، گنگلاج ، جَلَنفَع؛ گنگلاج . خُفاجِل ، طُشاة، طُشَاءة؛ مرد گنگلاج درمانده درسخن . عَثَوئِل ؛ مرد گنگلاج و فروهشته گوشت . عِثَّول ؛ مرد گنگلاج فروهشته گوشت یا مرد گنگلاج سست و فروهشته گوشت . فَدْم ؛ گنگلاج و درمانده در سخن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله