ترجمه مقاله

گه گه

لغت‌نامه دهخدا

گه گه . [ گ َه ْ گ َه ْ ] (ق مرکب ) مخفف گاه گاه . گه گاه :
همه دوستدار و برادر شویم
بود نیز گه گه که برتر شویم .

فردوسی .


حق تن شهری به علف چند گزاری
گه گه به سخن نیز حق مهمان بگزار.

ناصرخسرو.


گرچه گه گه پشه ، دل مشغول دارد پیل را
پیل دارد گاه جنگ از انتقام پشه عار.

عبدالواسع جبلی .


مدار باز رهی را اگر کند گه گه
ز روی مهر بدان روی همچو مهر نگاه .

سوزنی .


رفتمی گه گهی به دریابار
سودها دیدمی در آن بسیار.

نظامی .


گه گه خیال در سرم آید که این منم
ملک عجم گرفته به تیغ سخنوری .

سعدی .


عروسی بس خوشی ای دختر رز
ولی گه گه سزاوار طلاقی .

حافظ.


ترجمه مقاله