ترجمه مقاله

گوشانه

لغت‌نامه دهخدا

گوشانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) گوشه و کمینگاه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 324): اگر مرا هزیمت دادند ترک از سیستان گیرم و به همان گوشانه راضی شوم . (تاریخ سیستان ص 412).
هنوزم عشق میدارد ز نکبت در پناه ارچه
خرد بر من برون آرد ز هر گوشانه غوغایی .

نزاری قهستانی (از شعوری و انجمن آرا و آنندراج ).


وقت وقتی بی محابا گر در آتش می رویم
با گلستان خلیل اللَّه ز یک کاشانه ایم
دابةالارض ار جهان بر هم زند شاید که ما
چون نزاری حالیا ساکن در این گوشانه ایم .

نزاری (از شعوری ).


دلاور چارصد مرد گزین داشت
به چل گوشانه ده ده در کمین داشت .

نزاری (از شعوری و آنندراج ).


ترجمه مقاله