گوشه نشستن
لغتنامه دهخدا
گوشه نشستن . [ ش َ / ش ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) گوشه نشینی کردن . انزواء. به کنجی نشستن . اقامت کردن در کرانه . بر کرانه جای گزیدن :
عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند
بیچاره درآئینه ٔ تاریک چه بیند.
عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند
بیچاره درآئینه ٔ تاریک چه بیند.
سعدی .