ترجمه مقاله

گوشک

لغت‌نامه دهخدا

گوشک . [ ش َ ] (اِ مصغر) (مرکب از: گوش + ک پسوند تصغیر و شباهت ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گوش خرد. گوش کوچک . تصغیر گوش باشد که به عربی اذن خوانند. || دو گوشت پاره ای را گویند که بر سر حلقوم آدمی که مجرای طعام است می باشد و آن را به عربی لوزتان خوانند. (برهان ) (آنندراج ). ملازه که از کام فرود آمده باشد. (رشیدی ). و در فرهنگ دو گوشت پاره مانند دو بادام که درون دهن بر سر حلقوم می باشد و به تازی لوزتان خوانند. (رشیدی ). || و صاحب ملازه را نیز گویند و او را کام فرود آمده هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). || گوشه ٔ اندام زن . (رشیدی ).
ترجمه مقاله