ترجمه مقاله

گوگردانک

لغت‌نامه دهخدا

گوگردانک . [ گ َ ن َ ] (اِ مرکب ) سرگین گردانک باشد و او را عربان جعل و خنفساء خوانند و ترکان قیقور گویند. (برهان ). کرمی است که سرگین را گلوله کرده گرداند. (رشیدی ). در فرهنگهای فارسی مانند برهان قاطع و سروری و آنندراج گوگردانک «جعل تازی » و خبزدوک «خنفسأتازی » هر دو را به یک معنی آورده اند لیکن چنانکه از موارد استعمال برمی آید فرق گوگردانک و خبزدوک همان فرق معنی جعل و خنفساء است چه خبزدوک (خنفساء) جانور سیاه رنگ درازاندامی است که در زیر فرش خانه ها یافت میشود.و قادر بر پرواز نیست ولی گوگردانک (جعل ) از آن گردتر است و پرواز میکند و فرهنگهای فارسی نظیر رشیدی وقوامیس عربی مانند اقرب الموارد و منتهی الارب همین نظر را تأیید میکنند. رجوع به گوگار و گوگال شود.
ترجمه مقاله