ترجمه مقاله

گیرایی

لغت‌نامه دهخدا

گیرایی . (حامص ) عمل گیرا. حالت و چگونگی گیرا. صفت گیرا. قوت گیرندگی . قبض و تصرف و توانایی گرفتن و ضبط کردن . (از ناظم الاطباء) : تن گوید بار خدایامرا بیافریدی بمانند پاره ٔ هیزم ، در دستم گیرایی نبود و در پایم روانی نبود. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 301). || گرفتگی . (ناظم الاطباء). ابتلاء وگرفتار شدن . || تأثیر. جذب :
سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست .

سعدی .


- گیرایی در چشم داشتن ؛ جاذب بودن : چشمان او گیرایی خاص داشت ؛ خاصیت جاذبیت در او بود. رجوع به گیرا شود.
ترجمه مقاله