ترجمه مقاله

گیس

لغت‌نامه دهخدا

گیس . (اِ) موی بلندسر زنان است . (فرهنگ جهانگیری ) (بهار عجم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب برهان قاطع گوید: مخفف گیسو باشد که موی سر زنان است . (برهان قاطع). در اوستا گئسو یعنی دارنده ٔ یا دارای گیس . (یشتها ج 1 ص 199). و گئس به معنی گیس است . (یشتها ج 2 ص 326). و در پهلوی گس آمده است . بنابراین گیس مخفف گیسو نیست . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
جهان شده فرتوت چو پاغنده سر و گیس
کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش .

بوشعیب (از لغت فرس ).


سر گیس در پای چنبرکشان
خم زلف بر باد عنبرفشان .

اسدی .


نیز تا با حیض بینی گیس بانو را سزاست
کز همه بابی بد است این بانوی مطعون کور.

خاقانی .


- امثال :
گیس آب دل را میخورد ؛ به عقیده ٔ عامه هر قدر دل خرم و شادتر گیسوان بلندتر و شادابتر باشد. (امثال و حکم دهخدا ص 1339).
مگر گیست را در آسیا سفید کرده ای ؛ یعنی از گذشت عمر، مجرب و آزموده نگشته ای . برای کسی که سفیدی گیس او زودرس باشد گویند.
ترجمه مقاله