ترجمه مقاله

یابس

لغت‌نامه دهخدا

یابس . [ ب ِ ] (ع ص ) خشک . (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) (ناظم الاطباء). خشک و خشکی کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مقابل رَطْب . ج ، یَبس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- حجر یابس ؛ سنگ سخت . یقال هذا ایبس من الحجر؛ ای اصلب .(از لسان العرب ).
- رجل یابس ؛ قلیل الخیر. (اقرب الموارد).
- رَطْب و یابس ؛ خشک و تر. به هم بافتن ، کنایه است از سخنان درهم و برهم و بی سروته و بیهوده گفتن .
- سکران یابس ؛ مست که از شدت مستی سخن نتواند گفت . (از لسان العرب ).
- یابس الماء ؛ خوی خشک . (مهذب الاسماء).
- یابس مزاج ؛ خشک طبع. (ناظم الاطباء).
|| رَطْب و یابس در قرآن کریم ضمن آیه ٔ ذیل آمده است : ولا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین . (قرآن 59/6)؛ ونه تری و نه خشکی مگر در کتاب روشن است . (تفسیرابوالفتوح رازی ج 2 ص 284). و رازی در تفسیر آن نویسد: عباس گفت : رطب آب است و یابس بادیه است . عطا گفت رطب زمین است که نبات رویاند یابس آنکه نرویاند و بعضی دیگر گفتند که مراد به رطب زبان مؤمن است که به ذکر خدای تر باشد و مراد به یابس زبان کافر است که از ذکر خدا خشک باشد و بعضی دگر گفتند مراد اشجار و نبات است داند که از آن تر کدام است و خشک کدام و عبداﷲبن الحارث گفت بر زمین هیچ جای نیست که بر آن درخت است یا گیاهی چندانی که سر سوزنی را جای باشد و الا بر آنجا فرشته ای موکل بود داند که آن تا کی تر بود و تا کی خشک باشد بعضی دگر گفتند رطب قطره ٔ باران است و یابس موقع آن است در زمین .... نافع روایت کرد از عبداﷲ عمر که رسول (ص ) گفت هیچ زرعی نیست بر روی زمین و هیچ درختی و میوه ای والا بروی نوشته است بسم اﷲ الرحمن الرحیم رزق فلان بن فلان ، این روزی فلان بن فلان است و ذلک فی قوله فی محکم کتابه . و ما تسقط من ورقة الا یعلمها و لاحبة فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین (قرآن 59/6). اهل معانی گفتند این جمله کنایت است و عبارت از جمله معلومات جز که این مذکورات بنمود از حسب خاطر ما ذکر کرد که چیزهای خالی نبود از آنکه یا در بحر باشد یا در برگ باشد بالای درخت یا دانه در زیر زمین یا تر یا خشک و مراد با آنکه همه چیز بر همه وجه که باشد و غرض از این بیان آن است تا مکلفان به طاعت نزدیک شوند و از معصیت دور و بدانند که آنچه جماد است به آن خطاب نیست و در تحت ثواب و عقاب نیست از حصر و شمار او بیرون نیست افعال مکلفان مخاطب مأمور و منهی اولیتر که محصور و مکتوب و محفوظ باشد تا بر آن جزا دهد و ثواب و عقاب فرماید تا مکلفان عند آن بیان اختیار طاعت کنند و اجتناب معاصی و اﷲ تعالی یوفقنا لما یحب و یرضی . از صادق (ع ) روایت کردند که مراد به رطب آنچه از آن زنده ماند و بزاید و به یابس آنچه نیست شود یا بمیرد... و بعضی دگر گفتند کنایت است از عالمی خدای تعالی و خدای تعالی این و امثال این در لوح محفوظ پیدا کنند تا فرشتگان ببینند و بدانند که خدای علام الغیوب است و ایشان را لطف باشد در اداء طاعات و بعضی از ایشان متعبد باشند به حصرو حفظ آن و عبادت ایشان آن بود. (تفسیرابوالفتوح رازی ج 2 ص 285).
|| درتداول حکما یابس در مقابل هش (نرم و سست )بود. امام رازی در مباحث مشرقیه گوید شاید اقرب به ذهن در بیان حقیقت یابس آن باشد که بگوییم اجسامی که تفرق آنها سهل و اتصال آنها صعب باشد اگر این خاصیت در آنها ذاتی بود بدانسان که اجزای چنین اجسامی فی نفسه به آسانی از هم بپراکنند آنها را یابس گوییم ... و اگر خاصیت سهولت تفرق به سبب لحامات و اتصالاتی باشد که میان اجزاء خرد و صلب آنها دیده میشود هر یک از آنها به تنهایی و ذاتاً بسختی از هم جدا شوند اجسام متصل یا بسهولت تفرق پذیرند یا نه . قسم دوم را صلب گوئیم و قسم اول بر دو گونه است : یکی آنکه جسم مرکب از اجزاء خرد آنها را هش نامیم . و در ملخص آمده است : بودبدانسان که بتنهایی حس آدمی را یارای دریافت هر یک نباشد و این اجزاء یک به یک سخت و تفرق ناپذیر باشند لیکن به سبب لحاماتی که به سهولت از یکدیگر بپراکنندبهم پیوسته اند چنین اجسامی را هش نامند. و قسم دوم آنکه اینگونه لحامات در ذات و طبیعت او باشد و آن رایابس گویند. در شرح مواقف و شروح موجز آمده است که :یابس را دو معنی بود یکی یابس بالفعل باشد و ضد او رطب بالفعل باشد و دوم یابس بالقوه و این همان است که اگر بر بدن انسان معتدل وارد شود کیفیتی او را فراگیرد که بر پیوست عادی زاید بود خواه یابس بالفعل باشد یا نه بلکه مانند عسل رطب بود و آن هر چند رطب بالفعل باشد یابس بالقوه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1544). شیخ شهاب الدین سهروردی ذیل «تقسیم البرازخ و هیئتها و ترکیبها و بعض قواها» آرد و گروهی گفته اند اصول قوابس چهار است بارد یابس و آن زمین است وبارد رطب که آب باشد و حار رطب که هوا و حار یابس که آتش است . (حکمةالاشراق چ کربن ص 188). و نیز آرد: اینکه گفته اند آتش یابس است چون اشیاء را می خشکاند درست نیست زیرا تجفیف برای ازاله ٔ رطوبت است و ازاله ٔ رطوبت جهت تلطیف و تصعید است نه اینکه یابس باشد چه ازاله ٔ رطوبت نیست نو نمی شود بلکه قاعدة آن را مرطوبتر می کند از اینرو که آن را بخار یا هوا مبدل می سازد و در نتیجه ٔ مایعتر می شود. (حکمةالاشراق ص 189). ثعالبی در فقه اللغة (ص 23) اسماء و اوصافی را که بر اشیاء یابسه گذارده اند به نقل از ائمه ٔ لغت بدینسان آورده است : نان یابس ، جبیز. آب یابس ، جلید. شیر یابس ، پنیر. گوشت یابس ، قدید و شیق . خرمای یابس ، قسب . پوست یابس ، قشع. درخت یابس ، قفة. گیاه یابس ، حشیش . اسپست یابس ، قت . مُقل یابس ، خَشل . حطب یابس ، جَزل . شِبرق یابس ، ضریعِ. سنگ یابس ، صَد. رَوث یابس ، بَعر. عرق یابس ،عصیم . خون یابس ، جَسد. گِل یابس ، صلصال .
ترجمه مقاله