ترجمه مقاله

یاکند

لغت‌نامه دهخدا

یاکند. [ ک َ] (اِ) یاقوت . (آنندراج ). سنگ قیمتی ، این لفظ را تازیان تازیکانیده [یعنی معرب ساخته ] یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء) :
کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان
جَمَست را چه خطر هرکجا بود یاکند.

شاکر بخارایی (از آنندراج ).


پندی دهمت که باشد آن پند
بهتر ز هزار لعل یاکند .

حکیم طرطری (از جهانگیری ).


حقه ٔ یاکند پر از کسپرچ
گر بندیدی لب و دندانش بین .

رضی الدین لالای غزنوی .


و رجوع به یاقوت شود.
ترجمه مقاله