ترجمه مقاله

یزدادی

لغت‌نامه دهخدا

یزدادی . [ ی َ ] (اِ) نوعی از قلیه و یا قیمه که پس از پخته شدن بر بالای آن تخم مرغ گذارند. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) :
خورد مخالفان تو خون دل و جگر
قوت موافقان تو یزدادی و عسل .

طیان .


خاک مالیده به لب می گذرد مست و ملنگ
خورده یزدادی چغز و زده فرخواک جعل .

مشفقی بخاری .


|| کوفته ای که در میان آن تخم مرغ گذارند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله