ترجمه مقاله

یزدی

لغت‌نامه دهخدا

یزدی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر یزد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). || نام پارچه ای که در شهر یزد میبافند. (ناظم الاطباء) : در وی بساط و شادروانها بافتندی و یزدیها و بالشها و مصلیها و بردیهای فندقی از جهت خلیفه بافتندی . (تاریخ بخارای نرشخی ص 24).
چو شد رایت گرد یزدی پدید
یل زوده از اصفهان هم رسید.

نظام قاری (دیوان ص 183).


فوطه ٔ یزدی به قاری بخش ای تاجر ز لطف
ور قماش مصر و هندستان نباشد گو مباش .

نظام قاری (دیوان ص 86).


معجر ز گرد یزدی مفکن ز پیشوازت
میترسم از نشستن بر دامن تو گردی .

نظام قاری (دیوان ص 108).


یکی میشدآهسته ایلچی براه
بدو کرد مدفون یزدی نگاه .

نظام قاری (دیوان ص 178).


ز دیبای ششتر ز یزدی قماش
که آوازه شان در عراق است فاش .

نظام قاری (دیوان ص 182).


ترجمه مقاله