ترجمه مقاله

یسال

لغت‌نامه دهخدا

یسال . [ ی َ ] (اِ) جناح لشکر. (ناظم الاطباء). پره ٔ فوج . (آنندراج ) :
لشکری منهزم از راکب او چون نشود
که ز شوخی همه جا فوجی از او بسته یسال .

سنجر کاشی (از آنندراج ).


ز برلاس و ارلاس و بیشش شمار
نمودند چندین یسال از یسار.

هاتفی (از تیمورنامه ).


|| جمعیت و اجتماع . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله