ترجمه مقاله

یعفور

لغت‌نامه دهخدا

یعفور. [ ی َ ] (اِخ )نام خر آن حضرت پیغمبر اسلام (ص ). (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مکارم الاخلاق ص 139). نام خر آن حضرت (ص ) و اصل آن عُفَیْر است . پیامبر(ص ) بر وی سوار می شدی . چون حضرت وفات یافت ، یعفور خود را هلاک کرد. واﷲ اعلم بحقیقةالحال . (از آنندراج ) :
از خداوند دلدل و قنبر
وز خداوند ناقه و یعفور.

سوزنی .


|| (اِ) در تداول و تخاطب عامیانه ٔ ایران ، خر. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله