ترجمه مقاله

یغما کردن

لغت‌نامه دهخدا

یغماکردن . [ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یغما گرفتن . یغما زدن . غارت کردن . تاراج کردن . (ناظم الاطباء). غارتیدن . چپو کردن . غارت کردن . به تاراج بردن . تاراج کردن . چاپیدن . چپاول کردن . (یادداشت مؤلف ) :
اگر زمانه ز عدل تو آگهی یابد
از این سپس نکند رخت عمر ما یغما.

کمال اسماعیل .


من هم اول روز دانستم که عشق
خون مباح و خانه یغما می کند.

سعدی .


دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی .

سعدی .


نرگس سرمست و زلف کافر او در جهان
هرکه را جان و دلی دیدند یغما کرده اند.

هندوشاه .


|| موجب غارت گردیدن . به یغما دادن به دست ِ... :
تمنای شکم روزی کند یغمای مورانت
اگر هر جا که شیرین است چون زنبور بنشینی .

سعدی .


ترجمه مقاله