ترجمه مقاله

یلمه

لغت‌نامه دهخدا

یلمه . [ ی ُ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) آنچه در تغاری به حیوانات خورانند. (آنندراج ). اسم است از مصدر «یلماق »ترکی به معنی چیدن و کندن علف و گیاه و هم اکنون در آذربایجان خوشه های چیده ٔ گندم و جو و هر علف چیده را گویند اعم از اینکه به ستور بخورانند یا نخورانند.
- یلمه کردن ؛ پاکیزه کردن بزغاله از موی جهت بریان کردن : مسموط آن است که گوسفند را یلمه کنند و این الذ است از مسلوخ . (بحرالجواهر).
ترجمه مقاله