ترجمه مقاله

یملیک

لغت‌نامه دهخدا

یملیک . [ ی ِ ] (ترکی ، اِ) اِآطریلال . قازایاقی . (یادداشت مؤلف ). غازایاقی . رجل الغرب . پای زاغان . رجوع به قازایاغی و غازایاقی و اآطریلال شود. || اسم ترکی لحیةالتیس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شنگ شتری . لحیةالتیس که در لغت عرب به معنی ریش تکه (بز نر) است و در اصطلاح گیاه شناسی «یکی از گونه های شنگ است که آن را شنگ چمنی نیز گویند». در لهجه ٔ آذربایجان «تکه سقلی » (= ریش تکه ) به همین معنی یعنی نوعی شنگ استعمال دارد و یملیک به معنی مطلق شنگ به کار می رود.
ترجمه مقاله