ترجمه مقاله

یوز

لغت‌نامه دهخدا

یوز. (نف مرخم ) جوینده و طلب کننده و شکارکننده . (ناظم الاطباء). جوینده و طلب کننده . (از برهان ). ماده ٔ مضارع یوزیدن یا یوختن و در ترکیب با اسم یا کلمه ٔ دیگر معنی فاعل دهد: رزم یوز، راه یوز، جنگ یوز، چاره یوز، کاریوز، فتنه یوز، صیدیوز، چنانکه فردوسی گوید :
ز بهر طلایه یکی کینه توز
فرستاد با لشکری رزم یوز.

(از یادداشت مؤلف ).


|| (اِمص ) تفحص و جستن و از این مأخوذ است دریوز و دریوزه یعنی جستجوی درها و رزم یوز یعنی رزم جو، و یوس به تبدیل زاء با سین لغتی است در آن ، و جانور شکاری را از این جهت یوز گویند که جستجوی شکار کند و همچنین سگ توله را یوزک ویوزه برای این گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تفتیش و تفحص و جستجو. (ناظم الاطباء). جستن . (از فرهنگ اوبهی ). جستن و تفحص کردن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ).
- کاسه ٔ یوز ؛ کاسه ٔ درویشان . کاسه ٔ گدائی :
چرخ تهی کز پی فریب تو جنبد
کاسه ٔ یوز است کش قرار نیابی .

خاقانی .


رجوع به کاسه ٔ یوز و کاسه ٔ دریوزه شود.
|| جست وخیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ). جستن و خیز کردن . (فرهنگ جهانگیری ).
ترجمه مقاله