ترجمه مقاله

یوشن

لغت‌نامه دهخدا

یوشن . [ی َ / یُو ش َ ] (اِ) آبشن . آفشن . اوشن . آویشن . زعتر. سعتر. صعتر. اوریغانس . (یادداشت مؤلف ). || تعبیری در تداول خانگی خاصه زنان ، در مقام طنز ناآراستگی گیسو و زلف : یوشن هایت را عقب بزن ؛ یعنی گیسوی افشانده بر رخ و درهم خود را از رخسار به یک سو ببر. || نوعی خار، و یوشن تپه ، تلی به شمال شرقی تهران از این کلمه است که عامه آن را یوشان تپه گویند. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله