یکتای
لغتنامه دهخدا
یکتای . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یکتا. یکتاه . متحد. موافق :
چنان کرد سالار کو رای دید
دلش با زبان شاه یکتای دید.
و رجوع به یکتاه و یکتا شود.
چنان کرد سالار کو رای دید
دلش با زبان شاه یکتای دید.
فردوسی .
و رجوع به یکتاه و یکتا شود.