ترجمه مقاله

یکدسته

لغت‌نامه دهخدا

یکدسته . [ ی َ /ی ِ دَ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ) صاحب یک دست . (یادداشت مؤلف ). || از یک نوع . از یک سنخ . یکدست . متلائم . (یادداشت مؤلف ). || هموار. یکنواخت .(یادداشت مؤلف ) : یکی از جمله ٔ بلاغت آن است که شاعر بیت های قصیده متلائم گوید یعنی یکدسته و هموار گوید و چنان کند که میان بیت و بیت تفاوت بسیارنبود به عذوبت و صفت . (ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ).
ترجمه مقاله