ترجمه مقاله

یک شبه

لغت‌نامه دهخدا

یک شبه . [ ی َ / ی ِ ش َ ب َ/ ب ِ ] (ص نسبی ) هر چیز که بر او یک شب گذشته باشد چون طفل یک شبه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره صدساله می رود.

حافظ.


|| که شب اول زیستن یا پیدا آمدن او بود، چون هلال یک شبه .
- ماه (مه ) یک شبه ؛ هلال :
رو ملک دو عالم به مه یک شبه بفروش
گو زهد چهل ساله به هیهات برآرید.

سعدی .


قبول منت احسان ز آفتاب مکن
که ماه یک شبه را منتش دوتا کرده ست .

صائب .


|| به مدت یک شب . شبی :
این یک شبه خلوت که به هر هفته مرا هست
حقا که به شش روز مسلم نفروشم .

خاقانی .


حاصل شش روز و خرج چل صباح
یک شبه خرجش که فرمایی فرست .

خاقانی .


لاجرم بهریک شبه طربت
برگ صد سالم از حزن کردی .

خاقانی .


|| (اِ مرکب ) نوعی از جامه ٔبسیار نازک از ابریشم که شب زفاف داماد و عروس را معجر از آن سازند و آن را در عرف هند لاهی گویند. اما آنچه از زباندانان شنیده شده معجری است که از کاه سازند و خیلی نازک می باشد و زیاده بر یک شب مدار نکند.(آنندراج ). نوعی از پارچه ٔ سپید که با تارهای زر آن را زردوزی کرده باشند. (ناظم الاطباء) :
چو خورشید خاور نهان ساخت چهر
به زیور برآمد عروس سپهر
فزون گشت از کوکبش کوکبه
به سر کرده از ماه نو یک شبه .

سعید اشرف (از آنندراج ).


ترجمه مقاله