ترجمه مقاله

یک چشمی

لغت‌نامه دهخدا

یک چشمی . [ ی َ/ ی ِ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ) واحدالعین . دارای یک چشم . (از ناظم الاطباء). و رجوع به یک چشم شود. || (ق مرکب ) با یک چشم . با یک دیده . به وسیله ٔ یک چشم . (یادداشت مؤلف ). || (حامص مرکب ) به یک نظر همه نیک و بد را دیدن . (آنندراج ) (غیاث ). تعبیری مشابه با یک چشم مردم را دیدن ، یعنی به طور مساوی و مقدم نداشتن یکی بر دیگری . نظر واحد به همگان داشتن .
ترجمه مقاله