ترجمه مقاله

یک قلمه

لغت‌نامه دهخدا

یک قلمه . [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب )کل . تمام . مجموع . همه . (یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده . (مزارات کرمان ص 22). و رجوع به یک قلم شود.
ترجمه مقاله