ترجمه مقاله

یک چند

لغت‌نامه دهخدا

یک چند. [ ی َ / ی ِ چ َ ] (ق مرکب ) روزگاری . زمانی . چندگاهی . مدتی . زمانی نامعلوم . (یادداشت مؤلف ). کنایه است از ایام معدود. (آنندراج ) :
زاغ سیه بودم یک چند نون
باز [ چنان ] عکه شدستم دورنگ .

منجیک .


چو یک چند بگذشت شد او [ سیاوش ] بلند
به نخجیر شیر آوریدی به بند.

فردوسی .


بیاسای یک چند و بر بد مکوش
سوی مردمی یاز و بازآر هوش .

فردوسی .


چو یک چند زین داستانها براند
بنه برنهادو سپه برنشاند.

فردوسی .


ای شهریارعالم یک چند صید کردی
یک چندگاه باید اکنون که می گساری .

منوچهری .


یک چند به اقبال تو ای شاه جوان بخت
گرد ستم از چهره ٔ ایام ستردم .

برهانی .


سوراخ شده ست سد یأجوج
یک چند حذر کن ای برادر.

ناصرخسرو.


وز رنج روزگار چو جانم تباه گشت
یک چند با ثنا به در پادشاشدم .

ناصرخسرو.


یک چند به زرق شعر گفتی
بر شَعر سیاه و چشم ازرق .

ناصرخسرو.


تا کی تو به تن برخوری از نعمت دنیا
یک چند به جان از نعم دانش برخور.

ناصرخسرو.


یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم .

(منسوب به خیام ).


نبرد افروختی یک چند بزم آرای یک چندی
که گاهی نوبت تیغاست و گاهی نوبت ساغر.

مسعودسعد.


چون یک چند بگذشت نفس بدان مایل گشت . (کلیله و دمنه ).
ستد و داد تو یک چند بود جان پدر
ستد وداد کن امروز به تیزی بازار.

سوزنی .


یک چند چون سلیمان ماهی گرفت و اکنون
چون موسی از شبانی گشتش بره مسخر.

خاقانی .


از آن رفتن برآسودند یک چند
دل شیرین فرومانده در آن بند.

نظامی .


یک چند به خیره عمر بگذشت
من بعد بر آن سرم که چندی ...

سعدی .


سلیمی که یک چند نالان نخفت
خداوند را شکر صحت نگفت .

سعدی .


کسی قیمت تندرستی شناخت
که یک چند بیچاره در تب گداخت .

سعدی .


از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم .

حافظ (از آنندراج ).


ای شوق در افشای غمم این چه شتاب است
گو راز من غمزده یک چند نهان باش .

عرفی (از آنندراج ).


|| چندی و چیزی اندک . (ناظم الاطباء). چندی . قدری . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله