ترجمه مقاله

جیحون

لغت‌نامه دهخدا

جیحون . [ ج َ ] (اِخ ) نهر بلخ که بخوارزم منتهی میشود. (منتهی الارب ). آمویه . آبی است میان خراسان و ماوراءالنهر نزدیک بلخ . (آنندراج ). رود بزرگ ترکستان که از فلات پامیر سرچشمه گرفته پس از مشروب کردن خیوه وارد دریاچه ٔ آرال میشود :
زین سوی جیحون توان کشتی و پل ساختن
هر دو چو زآنسو شدی از همه کم داشتن .

خاقانی .


جیحون فشان ز اشک و سمرقند گیر از آه
تا ما نهیم نام تو خاقان صبحگاه .

خاقانی .


آب کز سر گذشت در جیحون
چه بدستی چه نیزه ای چه هزار.

خاقانی .


که گفتت به جیحون درانداز تن
چو افتاد هم دست و پایی بزن .

سعدی .


ترجمه مقاله