ترجمه مقاله

حالا

لغت‌نامه دهخدا

حالا. (ازع ، ق ، اِ) اکنون . کنون . اینک . نَک . نون . الاَّن . امروز. ایدر. ایمه . همیدون . ایدون . فی الحال . این زمان . در همین وقت . در همین حال . در همین زمان :
دروغی که حالا دلت خوش کند
به از راستی کت مشوش کند.

سعدی .


|| فوراً. معجلاً. عاجلاً. || یک دم . (لغت نامه ٔ اسدی ص 515). || پیشادست . سَلَم . نقد. || از حالا؛ از هم اکنون . از این ببعد: از حالا تا فردا؛ از امروز تا فردا.
ترجمه مقاله